لطیفه های عربی

آمار مطالب

کل مطالب : 179
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 16

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان علمی ، فرهنگی و آدرس golyas5.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : اکرم ربیعی
تاریخ : شنبه 7 اسفند 1395
نظرات

 

باسمه تعالي و لله الحمد

لطيفه هاي عربي

الابتسامةُ الأُولَي 1

رَأي الوالدُ شهادةَ ابنِهِ المَدَرسيّة فَصاحَ عليه غاضِباً: « ﻓﻰ الشَّهْرِ الماضى كان ترتيبُك الأربعَينَ و هذا الشهر صارَ ترتيبُك الواحدَ و الأربعينَ  ﻓﻰ الفصل . فَلِماذا تَأخَّرَ ترتيبُك؟» فَأجابَهُ الابنُ : الذَّنْبُ لَيسَ ذَﻧْﺒﻰ. لِأنَّ تلميذاً جديداً دَخَلَ صَفَّنا.

پدري كارنامه ي مدرسه ي پسرش را ديد و با خشم بر سر او فرياد زد: « در ماه گذشته رتبه ي تو چهلم بود و در اين ماه رتبه ات در ترم چهل و يكم شده . چرا رتبه ات عقب افتاد؟ پسر به او جواب داد: گناه من نيست . چون دانش آموز جديدي وارد كلاس ما شده است!

الابتسامةُ الثانيةُ  2

المعلِّم: ما هوَ جمعُ « الشَّجَرَة».؟   التلميذ: « الغابة» يا استاذ.                                                                        معلّم : جمع درخت چه مي شود؟دانش آموز: جنگل، استاد.

الابتسامة الثالثةُ 3

قالَ الطَّبيبُ لِلمريض:« يَجِبُ عَلَيكَ أنْ تأكُلَ الفاكِهَةِ بِقِشرِها. لِأنَّ قِشرَ الفاكهة مفيدٌ.»قال المريض: « حَسَناً ، سَأفعَلُ ذلك.»سَألَ الطبيبُ: <و الآن. قُلْ لـﻰ أﻯَّ فاكهـﺔٍ تُحِبُّ ؟>فأجابَ المريض:< الموز و الرَّقّـﻰ.>

پزشك به بيمار گفت:< بايد ميوه را با پوستش بخوري. چون پوست ميوه مفيد است.>مريض گفت: <بسيار خوب، اين كار را انجام خواهم داد.>پزشك سؤال كرد: « حالا به من بگو چه ميوه اي دوست داري؟»مريض جواب داد: « موز و هندوانه»

الابتسامةُ الرابعة4

قالَت الوالدةُ‌ لِطَفلَتِها:« اِذهَبـى إلي ساحةِ المنزل و ﭐنْظُرى هل السَّماءُ صافيةٌ أم غائمةٌ؟ذَهَبَت الطفلةُ ثُمَّ رَجَعَت و قالَتْ:« آسفة يا والدتى، لِأنَّنـى ما قَدَرْتُ أنْ أنظُرَ إلي السَّماءِ؛ لِأنَّ المَطَرَ كانَ شديداً.»

مادر به دختر كوچكش گفت:« به حياط خانه برو و ببين آسمان صاف است يا ابري؟كودك رفت ، سپس برگشت و گفت:«متأسفم مادر، چون من نتوانستم به آسمان نگاه كنم.آخر باران شديد بود».

الابتسامةُ الخامسةُ5

تَعِبَت الاُمُّ مِن أعمالِ المنزل. فَذَهَبَتْ إلي غُرفَتِها لِلاستراحة.فَجأةً  صاحَ ولدُهُ:«ماما، اُريدُ كَأساً مِنَ الماءِ البارِد.»قالتَ الأمُّ : «أنا تَعِبَةٌ. اِذْهَبْ  و ﭐشرَب الماء بِنَفسِكَ.»صاحَ الوَلَدُ مَرَّةً اُخرَي: « اُريدُ الماءَ.»فَقالَت الاُمُّ: « اِشْرَبْ بِنَفْسِك و إلّا أضرِبُكَ.»

بَعدَ قليلٍ قال الوَلَد: « ماما، عِندَما جِئتِ لِضَربـى؛ اُحْضُرى كَأساً مِنَ الماءِ البارد.»

الترجمة:مادر از كارهاي خانه خسته شد. پس براي استراحت به اتاقش رفت.ناگهان پسرش فرياد زد: «مامان،‌ يك ليوان آب سرد مي خواهم.»مادر گفت:‌من خسته ام. برو خودت آب بنوش.»پسر بار ديگر فرياد زد: «آب مي خواهم.»مادر گفت: « خودت آب بنوش و گرنه تو را مي زنم.»بعد از مدّت كمي پسر گفت: « مامان، وقتي براي زدنم آمدي، يك ليوان آب سرد هم بياور

الابتسامةُ السّادسةُ6      

قالَ الطِّفلُ لِوالِدِهِ متعجِّباً: « عجباً مِن والِدِ صديقي! »كَمْ‌هو بخيل!؟ أقامَ الدُّنيا عِندَما اِبتَلَعَ صَديقى درهماً.»الترجمة:

كودك با تعجّب به پدرش گفت: از پدر دوستم تعجّب مي كنم.

چقدر خسيس است!؟ دنيا را به هم ريخت وقتي دوستم يك سكّه يك درهمي بلعيد.»

 

 

 

 

الابتسامةُ السابعةُ 7      

قالَت الزوجةُ لِلطَّبيب: « زَوجى يَتَكَلَّمُ و هوَ نائمٌ فـى اللَّيل. ماذا أفعَلُ ؟ أجابَ الطَّبيبُ: «أعْطيهِ فُرصةً لِيَتَكَلَّمَ فـى‌النَّهار.»

الترجمة:زن  به پزشك گفت: « همسرم شب در حالي كه خواب است حرف مي زند. چه كار كنم؟ پزشك جواب داد: « به او فرصتي بده تا در روز حرف بزند.»

الابتسامةُ الثّامِنةُ8         

قالَت الوالِدةُ لِابنهِا:  « إذا تَضرِبُ القِطَّةَ؛ سَأضرِبُكَ و إذا تَجُرُّ اُذُنَها؛ أجُرُّ اُذُنَكَ.»فَقالَ  الابنُ: « و إذا أجُرُّ ذَيلَها؛ ماذا تَفعَلينَ؟.

الترجمة:مادر به پسرش گفت: « اگر (هر گاه) گربه را بزني؛ تو را خواهم زد و اگر گوشش را بكشي؛ گوشَت را مي كشم.»

پسر گفت: « و اگر دمش را بكشم؛ چه كار مي كني؟»

 

الابتسامةُ التاسِعةُ9        

الكَذّابُ الأوّلُ: « عِندى بِناءٌ مِن مِائةِ طابِقٍ! الطّابِقُ المِائةٌ فَوقَ السَّحاب!»الكذّابُ الثّانـى: « هذا أمرٌ بَسيطٌ. عِندى حمارٌ كبيرٌ؛ أرجُلُهُ عَلَي الأرضِ و رأسُهُ فـى‌ السَّحاب! »الكذّابُ الأوّل: وَ كَيفَ تركَبُ عَلي هذا الحِمار؟»  الكذّابُ الثّانـى: « أذهَبُ فَوقَ سَطحِ بِنائكَ.»

الترجمة:دروغگوي اوّل: ساختماني صد طبقه دارم كه طبقه صدم بالاي ابر است.دروغگوي دوم: اين چيز ساده اي است . الاغ بزرگي دارم كه پاهايش روز زمين و سرش در ابر است.دروغگوي اوّل: « و چگونه روي اين الاغ سوار مي شوي؟ »دروغگوي دوم: « روي بام ساختمانت مي روم.»

 

 الابتسامةُ العاشرةُ 10    

اِلتَقَي رَجُلٌ نحيفٌ بِرَجُلٍ سَمينٍ.

فبادَرَهُ الرَّجُلُ السَّمينُ و قالَ لَهُ ضاحِكاً:

«النّاسُ يقولون فـى‌البلاد مَجاعة.»

فقالَ النَّحيفُ :‌« نَعَم و يقولون إنّكَ سَبَبُ المجاعة.»

الترجمة:

مرد لاغري به مرد چاقي برخورد كرد .

مرد چاق پيشدستي كرد و با خنده به او گفت:

« مردم مي گويند در كشور قحطي شده است.»


تعداد بازدید از این مطلب: 62
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


همکاران عزیزخوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود